ادبیات فارسی جورچینی از شعر و نکته در ادبیات فارسی |
|||
دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 19:40 :: نويسنده : سودابه صولتی
نام تخت جمشید در زمان ساخت (پارسه) به معنای "شهرپارسیان"بودیونانیان آن را پرسپولیس )به یونانی یعنی پارسه شهر)خوانده اند.در فارسی معاصر این بنا را تخت جمشید یا قصر شاهی جمشیدپادشاه اسطوره ای ایران می نامند که در شاهنامه فردوسی نیز آمده است. کاخ های تخت جمشید در نزدیکی رود پلوار که به رود کر می ریزد،بر روی سکوئی که ارتفاع آن بین 8تا18 متر بالاتر از سطح جلگه مرودشت است،بنا شده انددر حالی که طرف شرقی آن برروی کوه رحمت است وسه طرف دیگر با دیوار های حافظ شکل داده شده اند. وسعت کامل کاخ های تخت جمشید125هزار متر مربع است که از بخش های مهم زیر تشکیل شده است: *کاخ های رسمی و تشریفاتی تخت جمشید(کاخ دروازه ملل) *سرای نشیمن و کاخ های کوچک اختصاصی *خزانه شاهی *دژوباروی حفاظتی کاخ آپادانا: کاخ آپادانا از قدیمی ترین کاخ های تخت جمشید است که به فرمان داریوش بزرگ بنا شده است وبرای برگذاری جشن های نوروزوپذیرش نمایندگان استفاده می شده است. کاخ تچر(تچرا): کاخ تچرکه به معنی کاخ زمستانی است به فرمان داریوش کبیر بنا شده وکاخ اختصاصی وی بوده است. کاخ هدیش: کاخ خصوصی خشایار شا بوده واحتمالاآتش سوزی در این مکان شروع شده است به خاطر نفرتی که یونانیان از خشایارشا داشتند. کاخ ملکه: این کاخ توسط خشایار شا ساخته شده است و به نسبت سایر بناها در ارتفاع پایین تری قرار گرفته است. ساختمان خزانه شاهنشاهی: این ساختمان شامل چندین تالار،اطاق و حیاط تشکیل شده است که با دیوار عظیمی از بقیه تخت جمشید جدا می شود. کاخ صد ستون: وسعت این کاخ حدود 46000متر مربع است و سقف آن به وسیله صد ستون که هر کدام 14 متر ارتفاع داشته اند بالا نگه داشته می شده است. کاخ شورا: به این مکان کاخ شورا یا تالار مرکزی می گویند احتمالا شاه در این جا با بزرگان به بحث و مشورت می پرداخته است به این دلیل به این جا کاخ شورا می گویندکه در این جادو سر ستون انسان وجود داشته که جاهای دیگری نیست وسر انسان سمبل تفکر است.
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 22:7 :: نويسنده : سودابه صولتی
3- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان واحد شمارش "یک" را به جای "یای" نکره به کار می برند؟ - مَعرِفه (شناخته، در انگلیسی: definite که با the می آید) - نَکَره (ناشناخته، در انگلیسی indefinite که با a/an می آید). در زبان پارسی نشان نکره حرف «ی» است که در پایان اسم افزوده میشود مانند: در واقع فرق «ی» و «یک» در فارسی مانند فرق a/an با one در انگلیسی است. اگر بخواهیم برابر انگلیسی این دو جمله را بنویسیم، میشود گفت:
1- آیا می دانستید که کسانی در زبان های اروپایی، (به ویژه در زبان انگلیسی) نام زبان فارسی را (که در انگلیسی "پرشن" (Persian) گفته می شود،) به نادرستی "فارسی" (Farsi) می نامند ؟ نام زبان ما فارسی است. در انگلیسی به آن پرژن (یا پرشن) (Persian) می گویند. اگر چه این گفته ساده می نماید، ولی در سال های اخیر در زبان انگلیسی به گونه ای روز افزون به جای واژه ی پرژن (Persian)، از واژه ی فارسی (Farsi) استفاده می شود سده ها است که در غرب برای نامیدن زبان فارسی از واژه ی پرژن (Persian) استفاده می کنند که اصل آن به واژه های "پارس" و "پارسی" بر می گردد. هنگامی که هزار سال پیش از میلاد مسیح قوم های آریایی به سرزمین پرسیس مهاجرت کردند، نامشان پارس و زبانشان نیز پارسی شناخته شد. این زبان از آن هنگام تا کنون دچار دگرگونی های بسیاری در دوره های گوناگون شده است که نتیجه ی آن پدیداری پارسی کهن (که تا سه سده پیش از میلاد زنده بوده)، پارسی میانه یا پهلوی (که تا سده ی نهم پس از میلاد رایج بوده) و پارسی نو که پس از تسلط عرب ها "فارسی" نامیده شد. ولی در غرب از همان دوران یونان و رم باستان این زبان زا پرژن (Persian) - یا با تلفظی شبیه به آن خواندند. اکنون ولی ناگهان در امریکا و نیز در بسیاری از کشورهای اروپایی به جای نام انگلیسی (Persian) یا فرانسوی (Persane) یا آلمانی Persisch)) آن، واژه ی "فارسی" (Farsi) که در واقع نام بومی زبان ما در ایران یا کشورهای فارسی زبان است، به کار برده می شود کسانی که (با انگیزه ها و دلایل گوناگون) به رایج کردن این واژه در زبان های خارجی کمک کردند اینان بودند: - مدیران کشوری پس از انقلاب که در اخبار انگلیسی و دیگر زبان های خارجی، در نشریات انگلیسی، در بروشورهای جهان گردی، و در اعلامیه های انقلابی به زبان های خارجی و در هر کجا که لازم بود از واژه فارسی (Farsi) استفاده کردند. با انقلاب بهمن و سپس با رویداد گروگان گیری، ایران نا گهان در مرکز توجه قرار گرفت. اکنون دیگر همه به این توجه داشتند که مسئولان انقلاب ایران چه می گفتند و اینان از واژه ی فارسی (Farsi) در ارتباطات خود استفاده می کردند. برای مثال حتا امروز نیز دریک تارنمای رسمی کشور بخشی وجود دارد به نام "فارسی سرویسس" (Farsi Services). هنگامی که نهادی رسمی زبان خود را در انگلیسی فارسی بخواند، طبعن بسیاری از وابسته های سیاسی کشور های دیگر که در ایران اقامت دارند نیز آن را به همان نام می خوانند. به ویژه اگر آنان از کشورهایی باشند که در آن جا نیز به زبان ما فارسی می گویند (برای مثال کشورهای عربی، پاکستان، ترکیه و غیره). این افراد نیز به پیروی از مقامات رسمی ما هنگام سخن گفتن به زبان انگلیسی زبان ما راFarsi می نامند. - گروه بعدی که از واژه ی فارسی (Farsi) برای نامیدن این زبان در انگلیسی استفاده می کنند برخی از زبان شناسان هستند. این ها معتقدند که برای تشخیص زبان هایی که در ایران، افغانستان، و تاجیکستان رایج است به تراست که زبان ایران را فارسی (Farsi)، زبان افعانستان را دری (Dari) و زبان تاجیکستان را تاجیک (Tajik) بنامند و اطلاق واژه پرژن (Persian) به همه ی آن ها درست نیست. و این اعتقاد بر این پایه استوار است که این ها سه زبان مختلف، یا بر طبق نظرات برخی دیگر از آنان، دست کم سه گویش گوناگون هستند. دلایل بسیاری برای رد این نظریه ی زبان شناسانه وجود دارد. برای مثال زبان انگلیسی در انگلستان و انگلیسی در آمریکا با یکدیگر تفاوت هایی دارند، ولی این دو گونه را دو زبان مختلف به نام های انگلیسی و امریکایی نمی خوانند بلکه در صورت لزوم به آن ها انگلیسی (English) و انگلیسی امریکایی (American English) اطلاق می کنند. به همین روال فرانسوی فرانسه و فرانسوی کبک (در کانادا) با یکدیگر تفاوت های فاحشی دارند، اما هر دو فرانسوی هستند: French و Canadian French. . - کسان دیگری که از این واژه برای نامیدن زبان فارسی در زبان های دیگر تا حدی به طور طبیعی استفاده می کنند، عبارتند از آنان که نام این زبان در زبان مادری اشان نیز فارسی است. این ها شامل هندی ها، پاکستانی ها، عرب ها، ترک ها، پنجابی ها، و غیره هستند که در هنگام مکالمه به انگلیسی تمایل دارند که از همان واژه آشناتر در زبان خود استفاده کنند. - گروه بعدی و عامل عمده ی رواج واژه ی "فارسی" در زبان انگلیسی، مهاجران و پناهندگان سیاسی / اقتصادی پس از انقلاب هستند. این گروه از همه بزرگ تر بوده و دسترسی به آنان برای گفت و گو پیرامون نام زبان فارسی در زبان های خارجی نیز از همه دشوارتر است. بیش تر این افراد به هنگام ورود به غرب به هیچ زبانی به جز فارسی آشنایی نداشته اند و برخی از آنان هنوز هم زبان کشور میزبان را به خوبی فرا نگرفته اند. آنان هنگام پر کردن درخواست نامه های اداره های مهاجرت در امریکا و کانادا و کشورهای اروپایی و در برابر پرسش "زبان مادری شما چیست؟" می نوشتند فارسی (Farsi) و نمی دانستند یا هنوز هم نمی دانند که نام زبان آنان در انگلیسی یا دیگر زبان های اروپایی فارسی (Farsi) نیست. نتیجه این که که در سال های اخیر ما شاهد ظهور این واژه در اسناد و ادبیات اداره های مهاجرت کشورهای غربی بوده ایم. - گروه بعد و در ادامه گروه قبلی، ایرانیان نسل دوم هستند. اینان از پدر و مادر خود شنیده اند که نام زبان مادری اشان فارسی (Farsi) است و این احتمالن همان چیزی است که در مدارس آخر هفته که برخی از آنان برای فراگیری زبان فارسی در آن شرکت می کنند نیز بدان ها آموزش داده شده است، ولی از آن جا که بسیاری از جوانان نسل دومی مطالعه ی چندانی در باره ی زبان و فرهنگ خود به زبان انگلیسی ندارند، هیچ گاه این فرصت را نیافته اند که نام زبان خود را در کشور دومشان کشف کنند. از این ها گذشته، برخی از نسل دومی ها بنا به عادت، هنگامی که به زبان دیگری سخن می گویند، از واژه های زبان دیگر استفاده می کنند و واژه های فارسی هم از این عادت در امان نیست و رفت و برگشت بر سر آن از یک زبان به زبان دیگر به آسانی صورت می گیرد. ولی مجامع علمی، فرهنگی، هنری و دانشگاهی درز این کشورها همچنان از همان واژه ی پرژن (Persian) در زبان انگلیسی و سایر زبان های اروپایی استفاده می کنند. ایران شناسان غربی که از زمره ی نخستین کسانی هستند که به مطالعه ی علمی و نظام مند فرهنگ ایران باستان و ادبیات فارسی کلاسیک پرداختند، در استفاده از نام درست زبان فارسی در زبان های خارجی نهایت دقت را به خرج داده و به ندرت کسی را می توان یافت که از این قاعده خطور کرده باشد. برای آشنایی با دلایل متعدد نادرست بودن کاربرد Farsi به جایPersian به مقاله ی "نام زبان فارسی در انگلیسی" در موضوع "مسایل امروز زبان فارسی" نگاه کنید.
2- آیا می دانستید که به جز شمار اندکی از پژوهشگران، همه ی فارسی زبانان و فارسی دانان، و همه ی مردم ایران، به نادرستی بر این باورند که بیت: "بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی" سروده ی شاه سخن، حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی است؟ جملهی "عجم زنده كردم بدین پارسی" نیمهی دوم بیتی بسیار مشهور (" بسی رنج بردم در این سال سی/ ...") و زبانزد ِ خاص و عام است. این بیت، در هیچ یك از دست نوشت های كهن شاهنامه، در متن بنیادین (اصلی) نیامده و تنها در زمرهی بیتهای نسبت داده شده به فردوسی در "هجونامه"ی برساخته به نام او دیده میشود. كلیدواژهی معنا شناختی ِ این بیت، واژهی "عجم" است كه در "فرهنگ وُلف"، تنها چهار كاربرد از آن در سراسر شاهنامه، به ثبت رسیده است: یكی در "گشتاسپنامهی دقیقی" (مُل، ج ٤، برگ ٢١٤، = مسكو، ج ٦، برگ ١٢٠، = خالقیمطلق، دفتر ٥، برگ ١٥٠، دیگری در بیت ٣٤ از ٤٥ بیت ِ "ستایش نامهی محمود" در آغاز ِ "روایت پادشاهی اشكانیان" (مُل، ج ٥، برگ ١٣٥، = مسكو، ج ٧، برگ ١١٤، = خالقیمطلق، دفتر ٦، برگ ١٣٧ )، سومین آن ها در پایان ِ "روایت پادشاهی ِ یزدگرد سوم " (مُل، ج ٧، برگ ٢٥٢، = مسكو، ج ٩، برگ ٣٨٢، = خالقیمطلق، دفتر ٨ ، برگ ٤٨٧) و سرانجام، چهارمین مورد در بیت ِ آمده در "هجونامه"ی آن چنانی كه پیش تر، بدان اشاره رفت. "من این نامه فرّخ گرفتم به فال / بسی رنج بُردم به بسیار سال". آنگاه در حال و هوای ذهنی خود و بیگانه با نگرش ِ فرهیختهی ایرانی حماسهسرای بزرگ و سرافراز، چنین سخن ِ خوار انگارانه و كوچك شمارانهای را پرداخته و – با این خام اندیشی كه اشاره به "رنج بُرداری سیساله"ی شاعر میتواند پردهی پوشانندهی دشنام واژهی "عجم" باشد – همانند ِ وصلهی ناهم رنگی بر جامهی زرْبفت و گران بهای گفتار ِ گوهرین ِ خداوندگار زبان فارسی دَری، پیوند زده است. اما امروز در رویكرد و برخورد با گذشتهی نابهسامان تاریخیمان و آن همه ناروا كه ایران ستیزان ِ بیگانه و "خودی" بر ما رواداشتهاند، دیگر جای كوتاهآمدن و سازش كاری و سخن در پرده گفتن و پی روی چشم بسته از رهنمود ِ فریبنده و گمراهكنندهی "رَه چُنان رَو كه رَه رََوان رفتند!" نیست. هنگام آن رسیدهاست كه همهی گذشتهی تاریخی و فرهنگیمان را آشكارا و بیپروا به كارگاه ِ نقدی فرهیخته ببریم و از "چراگفتن" و "شك ورزیدن" و "باز اندیشیدن" در هیچ اصل و باوری، پروا و پرهیزی نداشتهباشیم. در مورد درون مایهی این یادداشت، از "عام" توقعی نیست كه بداند این بیت با همهی بلند آوازگی و نمود ِ فریبنده و كاربُرد گستردهاش، سرودهی فردوسی نیست و دشنام واژهی "عجم" جایی در واژگان متن شاهنامه ندارد. اما "خاص" چرا بی هیچ پشتوانهی دست نوشت شناختی و بدون ژرف نگری در درون مایهی ایران ستیزانه و اهانت آمیز آن، انتسابش به استاد توس را پذیرفته و در همه جا به منزلهی سخنی افتخارآمیز و غرورانگیز میخواند و مینویسد تا جایی كه در یك نشست ِ شاهنامهپژوهی ویژهی گرامیداشت شاعر نیز، آن را عنوان ِ یك سخنرانی قرارمیدهد؟ دیگر چه بگویم؟ "در خانه اگر كس است، یك حرف بس است!" نویسنده: جلیل دوستخواه
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 21:54 :: نويسنده : سودابه صولتی
دگرگونی های زبان فارسی
دگرگونی یکم : اوستا
صفحه قبل 1 صفحه بعد آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |